رفتار خشن جناب عمربن الخطاب با کنیزان+تصویر
رفتار عمر با کنیزان،چنان خشن و تند بوده است؛ تا جایى که هر وقت مىدید یکى از آنها مقنعه پوشیده است، آن قدر او را کتک مىزد تا مقنعه از سرش مىافتاد و به او بدترین توهین ها را می کرد!
ابن عابدین که از علمای بزرگ اهل سنت و حنفى مذهب به شمار مىرود، در این باره مىنویسد: وکان عمر رضی الله عنه إذا رأى جاریة متقنعة علاها بالدرة وقال ألقی عنک الخمار یا دفار أتتشبهین بالحرائر؟ عمر، هر وقت کنیزى را مىدید که روسرى بر سر دارد، او را با تازیانه مىزد و مىگفت: اى کثیف بد بو! روسرى را از سرت بردار، آیا مىخواهى به زنان آزاده خودت را شبیه کنى؟. حاشیة رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار، ج 9، ص 528، ناشر: دار عالم الکتب ریاض
سرخسی، از عالمان مشهور حنفى مذهب نیز در کتاب المبسوط مىنویسد: قال أنس رضی الله عنه کن جواری عمر رضی الله عنه یخد من الضیفان کاشفات الرؤس مضطربات البدن ولان الأمة تحتاج إلى الخروج لحوائج مولاها وإنما تخرج فی ثیاب مهنتها وحالها مع جمیع الرجال فی معنى البلوى بالنظر والمس کحال الرجل فی ذوات محارمه ولا یحل له أن ینظر إلى ظهرها وبطنها کما فی حق ذوات المحارم. أنس مىگوید: کنیزان عمر با سر برهنه و در حالى که اندامشان {عذر میخام،پستان هایشان)در حرکت و لرزش بود، از میهمانها پذیرائى مىکردند و با همان لباس کار و معمولى در منزل براى فراهم کردن ما یحتاج بیرون مىرفتند و رفتار مردم از نظر نگاه و تماس بدن با آنان مانند همسر و دیگر محارمشان بود و فقط به پشت و شکمشان نباید نگاه مىکردند؛ همان گونه که نسبت به محارم چنین بودند. السرخسی، شمس الدین (متوفای483هـ، المبسوط، ج 10، ص 151، ناشر: دار المعرفة - بیروت. جناب خلیفه،مگر چون این خانم،کنیز است،دیگر احکام خدا برای او نیست؟مگر کسی اگر کنیز بود،دیگر بنده خدا نیست و ارزشی ندارد؟! جناب عمر،آیا این که به کنیزان فحش می دهی و میگویی:ای کثیف بدبو! این نیز جزء همان سنت خلفای راشدین است که پیروان شما می گویند:باید از سنت امثال شما پیروی شود؟!! یعنی ما نیز اگر یک کنیز دیدیم،به او بگوییم ای کثیف بدبو؟؟ آیا کسی اگر کنیز بود،آبرو و ارزش ندارد؟مگر در تاریخ نداریم که:در زمان یکی از امامان معصوم(ظاهرا امام سجاد ع باید باشد)که قحطی آمد و باران نمی بارید،اما شخصی دید که در تاریکی یک کنیز سیاه پوست،از خدا طلب باران کرد و فردا باران بارید! شخصی که او را دیده بود،به مردم گفت:ای مردم،من میدانم چطور شد باران بارید!من فلان غلام سیاه پوست را دیدم،که دعای باران کرد،و خدا به خاطر دعای او،باران بارید! غلام وقتی این را شنید،به خدا عرضه داشت:ای خدا،بین من و تو،رابطه ایی بود که کسی خبر نداشت،حال که همه فهمیده اند،ای خدا دیگر نمی خواهم زنده بمانم! همان جا دعایش مستجاب شد و از دنیا رفت! شاید همان کنیز که جناب عمر،به او فحش و ناسزا می گفت،شاید بنده آبرودار درگاه خدا باشد! چون او خلیفه بود،باید هرکس را دید او را بزند و به او فحش بدهد؟
=================================================== پیروان جمل باز به جنگ اصحاب علی ع آمدند+تصویر نقش قبیله اسلم در کودتای سقیفه+تصویر به خاطر یک لقمه نان+کلیپ
|